سروده زیر از احمد آملی عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان است که به کودکان کار تقدیم شده است
نابرده رنج ، گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
بچه ها سلام
درس امروز نگارش و انشاست
تنبلی راهیست که خطاست
صحبت ما کار و تولید است
مخلص کلام آن جاوید است
گفته بودم که نابرده رنج
در این سرای سپنج
حاصلش نباشد گنج
این سخن همیشه در تاریخ
تکرار مکرریست ............ اما
کار، شایای تاریخ است
نه زاده رنج
بچه ها صحبتم با شماست
حرف امروز
استوانه فرداست
سخن ز آینده بود و عشق و امید
کودکان فقر به انتظار نوید
ناگهان در این سکوت فقیر
کودکی صدا کرد هم چو نفیر
که آقای دبیر !!
سخن زیباست
تفسیر زندگی نغز و پرمعناست
فعل تولید و کار هم
فاعلش پیداست
فاعل فعل ما
آن کودکی است
که در ستیز زمان
فارغ از بازی است
سرای درس و دانش او
کوره های آجر و شیشه گریست
آری
بازیچه دست های او
قطعات ریخته گریست
فاعل فعل ما
آن کودکی است
درد او تاسیان
مزد او داروی درمان مادریست ،
که جان برادر بر آن پاک باخت
آری فاعل فعل ما
در این سرای سپنج
نه فکر نان است نه در پی گنج